عشق یعنی مادر
صبر یعنی زن
مهر یعنی دختر
نور یعنی خواهر
هر چی هستی .عشق یا صبر یا مهر و یا نور - پیشاپیش روزت مبارک
آدما تا وقتی کوچیکن دوست دارن برای مادرشون هدیه بخرن اما پول ندارن . . .
وقتی بزرگتر میشن ، پول دارن اما وقت ندارن . . .
وقتی هم که پیر میشن ، پول دارن وقت هم دارن اما . . . مادر ندارن . . .
به سلامتی همه مادرای دنیا
شاعر دنيا، من اگه بودم، آغاز شعرم، با کلام پدرم بود
تشنه تو صحرا، من اگه بودم، آب حياتم توي دست پدرم بود
واي اگه گندم، پوست تنم بود، اون که با دستاش ، منو مي کاشت پدرم بود
ريشمو تو خاک اگه مي ذاشت پدرم بود....
پدر جونه، پدر روحه، پدر دينه و ايمونه
پدر خسته، پدر بيزار، از اين دنياي ديوونه
از اين دنياي ديوونه، از اين دنياي ديوونه
جان به قربان تو ای مظهر عشق وصفا
توگل باغ بهشت ایه ی مهر و وفا
مادر یاد اون روزا به خیر که برام می خوندی
لالا...گل لاله....لالا...گل پونه
کعبه ی من تو خونه امه
جای دستاش رو شونه امه
این نفسای مادر گرمی اشیونه امه
تو روح منی مادر تو عمر منی مادر بی تو گل زردم
از تو نگات فهمیدم مسافری مادر
حالت چشمات می گفت مسافری مادر
میخوای بری........... مادر ...........مسافری......مادر
مادر....مادر ....من غریبم
خون می چکه از چشم ترم دار و ندارم
بشکست دگر بال و پرم محرم رازم
ای دار و ندارم ای باغ و بهارم شمع شب تارم
ای راز و نیازم ای سوز و گدازم ای محرم رازم
مادر....مادر.... من غریبم
کجایی مادرخوب و نمونه
کجایی ای از همه نیکی نشنونه
کجایی گوهر یکدانه ی ما
کجایی مادر فرزانه ی ما
امان ای دل ای دل وای
بسوز ای دل ای دل وای
پسر کوچولو به مادر خود گفت:مادر داری به کجا می روی؟مادر گفت:عزیزم بازیگری معروف که از محبوبیت زیادی برخوردار است به شهر ما آمده است.این طلایی ترین فرصتی است که می توانم او را ببینم وبا او حرف بزنم،خیلی زود برمیگردم.اگر او وقت آن را داشته باشد که با من حرف بزند چه محشری می شود.
و در حالی که لبخندی حاکی از شادی به لب داشت با فرزندش خداحافظی کرد....
حدود نیم ساعت بعد مادرش با عصبانیت به خانه برگشت.
پسر به مادرش گفت:مادر چرا چهره ی پریشانی داری؟آیا بازیگر محبوبت را ملاقات کردی؟
مادر با لحنی از خستگی و عصبانیت گفت:من و جمعیت زیادی از مردم بسیار منتظر ماندیم اما به ما خبر رساندند که او نیم ساعت است که این شهر را ترک کرده است.ای کاش خدا شهرت و محبوبیتی را که به این بازیگر داده است به ما داده بود.کودک پس از شنیدن حرف های مادر به اتاق خود رفت ولباس های خود رابیرون آورد و گفت:مادر آماده شو با هم به جایی برویم من می توانم این آرزوی تو را برآورده کنم.
اما مادر اعتنایی نکرد و گفت:این شوخی ها چیست او بیش از نیم ساعت است که این شهر را ترک کرده است.حرف های تو چه معنی ای میدهد؟
پسر ملتمسانه گفت:مادرم خواهش می کنم به من اعتماد کن،فقط با من بیا.مادر نیز علیرغم میل باطنی خود درخواست فرزند خود را پذیرفت زیرا او را بسیار دوست می داشت.بنابراین آن دو به بیرون از خانه رفتند.
پس از چندی قدم زدن پسر به مادرش گفت:رسیدیم.در حالی که به کلیسای بزرگ شهر اشاره می کرد.مادر که از این کار فرزندش بسیار دلخور شده بود با صدایی پر از خشم گفت:من به تو گفتم که الان وقت شوخی نیست.این رفتار تو اصلا زیبا نبود.
کودک جواب داد:مادر تو در سخنان خود دقیقا این جمله را گفتی که ای کاش خدا شهرتی و محبوبیتی را که به این بازیگر داده است به ما داده بود پس آیا افتخاری از این بزرگ تر است که با کسی که این شهرت و محبوبیت را داده است نه آن کسی که آن را دریافت کرده است حرف بزنی؟
آیا سخن گفتن با خدا لذت بخش تر از آن نیست که با آن بازیگر محبوب حرف بزنی؟وقتی خدا همیشه در دسترس ماست پس چه نیاز به بنده ی خدا.مادر هیچ نگفت و خاموش ماند.
پدری همراه پسرش در جنگلی می رفتند. ناگهان پسرک زمین خورد و درد شدیدی احساس کرد.او فریاد کشید آه… در همین حال صدایی از کوه شنید که گفت: آه… پسرک با کنجکاوی فریاد زد «تو کی هستی؟» اما جوابی جز این نشنید «تو کی هستی؟» این موضوع او را عصبانی کرد.
پس داد زد «تو ترسویی!» و صدا جواب داد «تو ترسویی!» به پدرش نگاه کرد و پرسید:«پدر چه اتفاقی دارد می افتد؟» پدر فریاد زد «من تو را تحسین می کنم» صدا پاسخ داد «من تو را تحسین می کنم» پدر دوباره فریاد کشید «تو شگفت انگیزی» و آن آوا پاسخ داد «تو شگفت انگیزی». پسرک متعجب بود ولی هنوز نفهمیده بود چه خبر است.
پدر این اتفاق را برایش اینگونه توضیح داد: مردم این پدیده را «پژواک» می نامند. اما در حقیقت این «زندگی» است. زندگی هر چه را بدهی به تو برمی گرداند. زندگی آینه اعمال و کارهای نیک و بد توست. اگر عشق بیشتری می خواهی، عشق بیشتری بده. اگر مهربانی بیشتری می خواهی، بیشتر مهربان باش. اگر احترام و بزرگداشت را طالبی، درک کن و احترام بگذار. اگر می خواهی مردم نسبت به تو صبور و مؤدب باشند، صبر و ادب داشته باش!
این قانون طبیعت است و در هر جنبه ای از زندگی ما اعمال می شود. زندگی هر چه را که بدهی به تو برمیگرداند. به هر کس خوبی کنی، در حق تو خوبی خواهد شد و به هر کس که بدی کنی، بدی هم خواهی دید. زندگی تو حاصل یک تصادف نیست. بلکه آینه ای است که انعکاس کارهای خودت را به تو بر می گرداند.
پس هرگز یادمان نرود «که با هر دستی که بدهیم، با همان دست می گیریم و با هر دستی بزنیم، با همان دست هم می خوریم
مادردوستت دارم وتا ابد به تو محتاجم
تا ابد دوستت دارم وبه تو محتاجم
و همین لحظه این قدر اشک برای ریختن دارم که موهایت تر شود
خودم را از تو دور کرده ام ، با این وجود توجه وعشق تو هنوز در دلم برپاست
تو مامن و سرپناه من هستی
که مرا از گزندها و آسیب ها حفظ می کنی
من از دیوارها می گذرم و پرواز می کنم
و تمام کارهایی را که باید ، انجام می دهم تا در پناه تو باشم
شاید من یاغی وسرکش باشم
اما می دانم حتی زمینی که بر روی آن ایستاده ام از عشق تو سرشار است
من منتظر لبخند درخشان و پر غرور تو هستم ، مادر
لبخندی که هر گره ای را باز می کند
برای تمام لحظاتی که به خاطر من رنج کشیده ای متاسفم
اما بعد از طوفان های کوچک
این آرامش است که پا برجا خواهد ماند.
مادرم روزت مبارک …..
اشتباهی خونه یه خانم مسنی رو گرفتم، اومدم معذرتخواهی کنم هی میگفت مینا جان تویی؟ هی میگفتم ببخشید مادر اشتباه گرفتم، باز میگفت مینا جان تویی مادر؟ می گفتم نه مادر جان اشتباه شده ببخشید! اسم سوم رو که گفت دلم شکست.. گفتم آره مادر جون، زنگ زدم احوالتون رو بپرسم. اون قدر ذوق کرد که چشام خیس شد.